بددددددددددددددددددددددد
دیشب با دوستم رفته بودم رستوان .
روبروی میز ما یه دختر پسر نشسته بودن که پسره پشتش به میز ما بود،
معلوم بود با هم دوست هستند،اتفاقی چشمم به چشمه دختره افتاد قشنگ معلوم بود پسره عاشقه دخترست،
دختره شروع کرد به آمار دادن،سرمو انداختم پایین….دفعه بعدی تحریک شدم با نگاه بازی کردیم. خلاصه یه کاغذ برداشتمو به دختره علامت دادم،با نگاهش قبول کرد
بلند شدن ،پسره جلو رفت که حساب کنه دختره به تخته ما رسید دستشو دراز کرد کاغذ رو گرفت
براش نوشته بودم ….. …
..خیـــــــلی پستی...
+ نوشته شده در شنبه هجدهم آذر ۱۳۹۱ ساعت 19:51 توسط smile
|
سلام من نرگسم ممنون که به وبلاگم اومدید قدم روی چشمم نهادید لطفا نظر بدید روحم شاد میشه امیدوارم خوشتون بیاد ممنون