چون به کام دل نشد دستی در اغوشت کنم

می روم تا در غبار غم فراموشت کنم

سر در اغوش پشیمانی گذلرم،تا تورا

ای امید اتشین،با گریه خاموشت کنم

ای دل از این شام ظلمت گر سلامت بگذری

صبح روشن را غلام حلقه در گوشت کنم

بعد از این،ای بی نصیب از مستی جام مراد

از شراب نامرادی مست و مدهوشت کنم